خاطرات
محرم شد و دلها شکست فرا رسیدن ماه محرم ماه خون وقیام بر شما دوستان عزیز تسلیت باد. " الهی به نشان تو بینندگانیم, به شناخت تو زندگانیم, به نام تو آبادانیم و به یاد تو شادانیم." خداوندا, داغ تو دارم و بدان شادم, اما از بود خویش به فریادم. الهی شناخت تو, ما را امان و لطف تو ما را عیان. الهی ضعیفان را پناهی. مومنان را گواهی, چه بود که افزایی و نکاهی...؟! ستایش, خدای مهربان, کردگار روزی رسان و یکتا در نام و نشان راست؛خداوندی که ناجسته یابند و نادیده دوست دارند. پروردگارا, ما را راه راست بنمای, راه آنان که نیکو داشت کردی آن ها را, نه راه آنان که بر آن ها خشم گرفتی و نه راه گمراهان. خدمت دوستان عزیز سلام عرض میکنیم.این وبلاگ مربوط میشه به خاطرات مادر زاهدان وآبادان که امیدواریم بتونیم به بهترین شکل مربوط خاطراتمون رو تعریف کرده باشیم. این وبلاگ نیاز به همکاری شما هم داره امیدواریم با نظراتی که شما در وبلاگ میذارید بتونیم وبلاگ رو به بهترین شکل طراحی ونویسندگی کنیم. آدرس ایمیل محمد برای نظرات خصوصی:mnejadhossini@yahoo.com آدرس ایمیل محمدحسن برای نظرات خصوصی:haghighizadeh@ymail.com سال ها عاشق یک شخص مجازی سخت است مثل این است که کودک شده باشی، آن وقت اینکه دنبــــال کنـــی سایــــه ی مجهولـــــی را این کـــه یک عمر بدون تــــو قــــدم بـــــردارم گاه جغرافی چشمان تو خیلی ساده ست زیـر پیراهن گل مخملــــی ات پیچیده ست این زن که از برابر طوفان گذشته بود عمرش کنار حضرت باران گذشته بود صبرش امان حوصله ها را بریده بود وقتی که از حوالی میدان گذشته بود باران اشک بود و عطش شعله می کشید آب از سر تمام بیابان گذشته بود آتش، گرفته بود و سر از پا نمی شناخت از خیمه های بی سر و سامان گذشته بود... اما هنوز آتش در را به یاد داشت آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود می دید آیه آیه ی آن زیر دست و پاست کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود زینب هزاربار خودش هم شهید شد از بس که از کنار شهیدان گذشته بود بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود اين گونه بود بر تو سلام و درودشان محراب ابروان تو را برگزيده اند مرا از بر لاله ها می برند غم ِ زهرا مرا سوز درون داد / دم ِ حیدر به من شور جنون داد ..................................................................................... کاش بودیم آن زمان کاری کنیم / از تو و طفلان تو یاری کنیم ................................................................................... منزلگه عشاق دل آگاه حسین است ................................................................................. اشکم ز هجر روی تو خوناب شد حسین .................................................................................. حلال جمیع مشکلات است حسین / شوینده لوح سیئات است حسین .................................................................................. سالها گفتیم ما از کربلا ................................................................................... خبر آمد ز مهی بوی خدا می آید / ماه داغ دل ما غرق نوا می آید .................................................................................. باز در خاطرهها، یاد تو ای رهرو عشق / شعلة سرکش آزادگی افروخته است دیشب را تا صبح بدنبالت گشتم پسرم بیا پای تخته به چند تا سوال جواب بده این روزها. . . وحشت از عشــــــــق که نه، ترسم از فاصله هاست پرسیدم:چرا گریه می کنی ؟ بعضی حرفا رو نمیشه گفت باید خورد... ی ِ وقـتـآیـی هـسـت خيلي وقت است فراموش کرده ام … خدایا مرا چنان کن که از تو بترسم گویا ترا می بینم و به پرهیزکاری مرا سعادتمند گردان و به شقاوت گناه مبتلا مکن و در حکم قضا خیر مرا برگزین و قدر خود را بر من مبارک و فرخنده گردان چنانکه هرچه را دیر مقدر کرده اي زود نخواهم و هر چه را زود مقدر کرده ای دیر نطلبم. (دوستان عزیز عید قربان بر شما مبارک) "خداوندا:تومیدانی که من دلواپس فردای خودهستم. مباداگم کنم راه قشنگ ارزوهارا.مباداگم کنم اهداف زیبارا... مباداجابمانم ازلطف وموهبتهایت. "خداوندا:مرامگذارلحظه ای تنها....! زندگی ساختنی ست.نه گذراندنی.بمان برای ساختن. نسازبرای ماندن......! فاصله بین مشکل وحل آن یک زانوزدن است. اما نه دربرابرمشکل بلکه دربرابر"خدا"...... امروز می خوام یک خاطره از سلف دانشگاه براتون بگم اما خیلی خودمونی گفتم به لطف خودتون ببخشید!! در انتظار رفتنم ، به نزد آن عزیز و پاک
از غم زینب، دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد
از عطش خاک، کمرها شکست
آب در این تشنگی از خود گذشت
چله به خون شد دل صحرا شکست
قاسم و لیلا همه در خون شدند
این چه غمی بود که دنیا شکست
در خیالات خـودت قــصـــــر بسازی، سخت است
هـــــی تـــو را باز نگیرند به بازی، سخت است
تا به هم خوردن خط های موازی، سخت است
بین دروازه ی سعدی و نمازی، سخت است
گاه اثبات تـــــو از راه ریاضـی، سخت است
عطر نارنج. ولی دست درازی، سخت است!!
ديدي چه کرد با تو نگاه حسودشان
از کينهي علي همه آتش گرفته اند
اما به چشم هاي تو ميرفت دودشان
شمشيرهاي تشنه براي سجودشان
طوفان خون به پا شده در بين قتلگاه
دور و بر تنت ز قيام و قعودشان
فُزتُ وَ ربِّ کرب و بلا را بخوان علي !
فرق تو را نشانه گرفته عمودشان
ديدم چگونه پهلويت از دست رفته بود
در حمله هاي وحشي و سرخ و کبودشان
اين پلک هاي زخمي خود را تکان بده
لب باز کن بر اين پدر پير جان بده
چو مرغی به دام بلا می برند
تو را غرق خون ستم ساختند
مرا هم به بند جفا می برند
جدایم کنند از تو این دشمنان
که سرهای از تن جدا می برند
تو خون خدایی و این مشرکین
تو را کشته نام خدا می برند
اسارت که دیگر ندارد کتک
مرا با زدن ها چرا می برند
به اینان بگو ای پدر جان مرا
چرا می زنند و کجا می برند
کشیدند اینجا چو جانم به خون
کجا دیگر از کربلا می برند
گهم بر روی خارها می کشند
گهم با سر نیزه ها می برند
به طعنی جگرهای ما خون کنند
به قهری دل ما ز جا می برند
به اطفال پاسخ ز سیلی دهند
زمانی که نام تو را می برند
"مؤید" دل ما به حال آورند
چو نامی ز کرببلا می برند
دوایی به درد دلم کن حسین
که خاک تو بهر شفا می برن
منبرو سجاده ومحراب می گوید حســــــــــــــین
هر کسی که خورده شیر پاک می گوید حســـین
پیکر من در میان قبر می گوید حســــــــــــــــین
غنچه و باغ و گیاه و ریشه می گوید حــــــسین
در مدینه احمد مختار می گوید حســـــــــــــــــین
جنیان را تا ابد منصور می گوید حــــــــــــــسین
فاطمه بین در و دیوار می گوید حســــــــــــــــین
در کنار علقمه عباس می گوید حــــــــــــــــسین
بین میدان حیدر کرار می گوید حـــــــــــــــــسین
شمس و نجم و کهکشان و ماه می گوید حسین
مجتبی با سینه ی صد چاک می گوید حســـــــین
در خرابه دختری با ناله می گوید حــــــــــــسین
شام و کوفه کوچه و بازار می گوید حــــــــسین
آیه های حضرت الله می گوید حســـــــــــــــــــین
تا به محشر این دل دیوانه می گوید حســــــــــین
تا ظهورش مهدی موعود می گوید حســـــــــــین
ساقی سر تا به پا مجروح می گوید حــــــــــسین
این دل سر گشته در هر حال می گوید حــــــسین
حسین آمد به زخم دل نمک ریخت / مرا با شور عاشورا در آمیخت
کاش ما هم کربلایی می شدیم / در رکاب تو فدایی می شدیم
بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است
از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیکترین راه به الله حسین است
مویم ز غصه رشته ی مهتاب شد حسین
هر جا کنار آب نشستم ز داغ تو
از بس که سوختم جگرم آب شد حسین
جانسوز تر ز داغ تو دیگر کسی ندید
خورشید هم ز داغ تو در تاب شد حسین
ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلا / آنجا که سفینه النجات است حسین
از شهید عشق و میدان بلا
از غمش بر سینه و بر سر زدیم
بوسه بر گهواره اصغر زدیم
باز هم گفتیم: مظلوما حسین
بی کس و بی بال و پر، تنها حسین
دل ببازید عزیزان که زمان الم است / ماه اشک و الم و کرب و بلا می آید
یک جهان، بر تو و بر همت و مردانگیات / از سر شوق و طلب، دیدة جان دوخته است
لابه لای تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبهایم را ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
رد پایت همه جا جاریست...
اما...
دوباره تکرار داستان همیشگی
نبود تو و انتظار من...!!!
امروز را هم دوباره دنبالت می گردم......مثل همه روزهای نبودت!!!
امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم...!
شاید برگی را از قلم انداخته باشم!
+ : بفرمایید بپرسید خانم معلم
- : جانداران به چند گروه تقسیم میشن ؟
+ : چهار گروه خانم معلم
- : به نظرم اشتباه جواب دادی ولی حالا بشمار ببینم
+ : گیاهان ، حیوانات ، انسانها و بچه ها
- : بچه ها مگه انسان نیستن ؟
+ : حق با شماست خانم معلم پس میشن سه گروه
- : خیلی خوب دوباره بشمار
+ : گیاهان ، حیوانات و بچه ها
- : پس انسانها چی شدن ؟
+ : اونایی که قلباشون پر از عشق بود تو گروه بچه ها موندن بقیه هم رفتن به گروه حیوانات خانم معلم . . . !!! :|
تلخم!
تلخ . . .
تلخ می نویسم . . .
تلخ فکر می کنم. . .
این روزها . . .
دست برداشته ام از توجه بی وقفه به حضور آدم ها. . .!
پرهیز می کنم از ثبت وجودهایی که ماندگاری ندارند . . .!
این روزها . . .
تلخ تر از همیشه. . .
از همه ی آدم ها بریده ام . . .!
گم شده ام در خودم . . . !!!!
وحشت از غصه که نه، ترسم از خاتمه هاست
ترس بیهوده ندارم، صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست
کوله باری است پر از هیچ که بر شانه ماست
گله از دست کسی نیست، مقصر دل دیوانه ماست!!...
گفت :دلم گرفته تحمل نا مهربونی ها رو ندارم .
گفتم:ولی زندگی برا من قشنگه ،
سختی هامو یه پیام از طرف خدا می دونم ،
دردامو هیچ وقت بزرگ نمی دونم ،
از هر فرصتی برا شادی و خنده و خوشی استفاده می کنم ،
دلم پره از امید ، مگه دیروز که این همه غصه خوردی امروز اتفاقی افتاد ؟
ولی لذت شادی و دلخوشی من سالهاست که با منه .
نفس عمیقی کشید و گفت :
اشتباه می کنی ، زندگی فقط خنده نیست ،
خیلی موقع ها باید گریه کرد تا معنی خنده رو فهمید ،
درک شادی بدون غصه ممکن نیست ،
باید معنی شب رو درک کنی تا روز رو با تمام وجودت احساس کنی ،
زندگی نصفش خنده است و نصفش غم و ...
نگاهی به قیافه من کرد و بلند شد و رفت .
و من ساعتها درباره حرفش فکر کردم ...
و در آخر به طرز فکرش خندیدم !
ولی بعضی حرفا رو نه می شه گفت
نه میشه خورد
می مونه سر دل!
... ... ... میشه دل تنگی!
میشه بغض!
میشه سکوت!
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته!
دیـگـه هیـچـی آرومـت نـمـیکـنــه
نـه گـریـه مـیـکـنـی . . .
نـه داد و فـریـاد مـیـکـنـی . . .
فقـط یـه نـفـس و عـمیـــ ــــق مـیـکشـی و
هـزار تـا لـعـنـت بـه خـودت !
کداميک را سخت تر مي کشم … ؟
رنــــج !
انتظار !
يا نفس را …
خدایا مرا به خود توانگر گردان و یقین در دل من قرار ده و اخلاص در عمل من و روشنی در چشم و بصیرت در دین من و مرا از جوارح خود برخوردار گردان و گوش و چشم مرا وارث من کن و آنکه به من ستم کند مرا بر او پیروزی ده و انتقام مرا از او بخواه چنانکه من ببینم و آرزوهای مرا برآور و چشم مرا بدان روشن کن.
خدایا اندوه من ببر و عیب مرا بپوش و از گناه من درگذر و شیطان از من بران و از گرفتاریم رهائی ده و به بالاترین رتبه در دنیا و آخرت برسان.
التماس دعا
در دسـتـانـشـان عـزت یـک مـرد واقـعـی لـمـس مـی شـود ...
مـی شـود بـه آنـها تـکـیـه کـرد ...!
اهـل نـامــوس بــازی نیـسـتنـد !...
مـی شـود روی حـرف و قـول هـایـشـان حـسـاب کـرد ...!
هـنـوز هـم هـسـتنـد دخــــتـــــرانــــــے کـه تـنـشـان بـوی مـحـبـت خـالـص مـی دهـد !
بـکـر و نـابـنـد ...
احـسـاسـاتـشـان دسـت نـخـورده اسـت، لـمـس نـشـده انـد، تـحـقـیـر نـشـده انـد ...
آری، هـنـوز هـم هـسـتنـد !
نـادرنـد ! کـمـیـاب انـد ! پـاک انـد !
روزی کـه قـرار مـی شـود کـنـار گـوش کـودکـشان لالایـی بـخـواننـد
شـرمـشـان از نـام "پــــــــدر" نـمـی شـود !
و در آغـوش هـمـسـرشـان، چـشـمـانـشـان را نـخـواهـنـد بـسـت کـه بـا رویـای دیـگـری سـر کـننـد
♥
هـنـوز آدم هـایـی از جـنـس فـرشــتـه پیـدا مـی شـونـد ...
كـمـیـاب انـد !
امـــا هــســتنــد ...
ادامه مطلب
خدای عشق و عاشقی ، مرا بکن تو مرد خویش
در انتظار رفتنم ، نکش مرا تو منتظر
خدای قلب من تویی،مردم ز قلب سرد خویش
در انتظار رفتنم ، سخت و بسی هم قاطعم
خدای هر کرداری ، پشیمانم ز کرد خویش
در انتظار رفتنم ، مرا به رفتن وا مزار
خدای امیدم تویی، نکن مرا تو ردِ خویش
در انتظار رفتنم ، من با همین اشکای سرد
خدای هر اشک و غزل ، بخر مرا بخردِ خویش
Power By:
LoxBlog.Com |